سبد خرید0

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

نظریه های یادگیری به دو گروه کلی طبقه بندی می شوند:

1.نظریه های ارتباطی یا محرک وپاسخ که این خودنیز شامل نظریه های تداعی،ارتباطی،شرطی وآزمایش وخطا می باشد.نظریه های محرک وپاسخ خود نماینده ی مکتب تجربه گرایان می باشدوطرفداران این نظریه ها برمطالعه ی رفتارهای قابل مشاهده وعینی تأکید می کنند مثلا”مفاهیمی مثل بخشش ،شجاعت وحقارت را تنها به شرطی قابل مطالعه وبررسی می دانند که معیارهای رفتاری آنان دقیقا”روشن شود پیروان این نظریه یادگیری را شامل ایجاد ارتباط وتداعی بین یک محرک وپاسخ می دانندبه این معنی که وجود یک محرک معین ایجا دیک پاسخ معین را به دنبال داردتکرار این عمل سبب استواری رابطه بین محرک وپاسخ می شودتاآنجا که موجود زنده همیشه دربرابرمحرک معین همان پاسخ معین رااز خود نشان می دهددراین صورت می گویند که موجود زنده یادگرفته است که آن پاسخ را نشان دهد به عقیده ی طرفداران این نظریه یادگیریهای پیچیده تر نیز ترکیبی از همین ارتباطات ساده بین محرکها وپاسخهای متوالی میباشد.
2.نظریه های میدانی یاگشتالت: گشتالت را نماینده ی مکتب اصالت عقل می دانند.طرفداران این نظریه معتقدند آنچه دریادگیری حائز اهمیت است کل ونحوه ی تشکیل یک طرح است ونه جزئیات آن .به این معنی که انسان وقتی دربرابر درختی قرار می گیرد ابتدا درخت به صورت یک مجموعه ی کلی درذهن او وارد می شود وسپس اجزای آن .به عقیده ی این گروه یادگیری شامل عواملی به مراتب پیچیده تر از رابطه ی ساده ی بین محرک وپاسخ است آنچه طرفداران نظریه ی محرک وپاسخ یادگیری می خوانند به عقیده ی این گروه نتیجه ی یادگیری است نه خود یادگیری مثلا” وقتی کسی می آموزد که چگونه به توپ فوتباب ضربه بزند این مهارت نتیجه ی یادگیری است که درذهن اوانجام گرفته است وآنچه مامشاهده می کتیم ،رفتاری است که نتیجه ی آن یادگیری است .
نظریه های میدانی یادگیری تمرین راشرط حتمی یادگیری نمی دانند بلکه از نظرآنان درک رابطه بین عوامل تشکیل دهنده ی موقعیت یا مسئله ی مهم می باشدکه باعث ایجاد یادگیری ناگهانی می شود.البته نظریات میدانی منکر تأثیر یادگیریهای قبلی در یادگیریهای بعدی نبوده ومدعی هستند که بینش یا فهم وحل ناگهانی مسائل وبه عبارت دیگر یادگیری ناگهانی نیز کاملا”امکان پذیر است ولزومی ندارد که یادگیری همیشه به شکل تدریجی وگام به گام باشد.

نظریه ی یادگیری تدریجی ثورندایک

درآمریکا نزدیک به نیم قرن یکی از نظریه های یادگیری علیرغم حمله های بسیاری که به آن شد ورقبایی که دربرابر آن قدبرافراشتند از سایر نظریه ها پیشی جست نظریه ی ادواردثورندایک بود که نخستین بار در کتاب وی تحت عنوان هوش حیوانات اعلام گردید.
ثورندایک بزرگترین تئوری پرداز یادگیری در تمام اعصار بود ونه تنها در تئوری یادگیری بلکه در زمینه ی روشهای تعلیم وکاربرد مقیاسهای کمی برای مسائل روانی اجتماعی ،آزمونهای هوش ومسئله ی تربیت ، رفتار کلاسی وانتقال تعلیم نیز پیشقدم می باشد.در آثار اولیه ی ثورندایک ،مبنای یادگیری عبارت بود از تداعی بین تأثیرات حسی وپاسخها،این تداعی بعدها رابطه یا پیوند نامیده شد نظام ثورندایک را گاهی روان شناسی رابطه ها یا صرفا”پیوند گرایی نامیده اند.به عقیده ی ثورندایک مشکل ترین شکل یادگیری در حیوانهای پایینتر وانسان ،یادگیری ازراه آزمایش وخطا ست.براین اساس یادگیرنده با موقعیت مسئله آفرینی مواجه می شودکه درآن بایستی به هدف برسدمثلا” برای دستیابی به غذا اوبایدپاسخ مناسبی رااز میان چند پاسخ احتمالی برگزیند.
ثورندایک در زمینه ی یادگیری ازطریق کوشش وخطا سه قانون را عنوان کرد:
1.قانون اثر2.قانون آمادگی3.قانون تمرین
قانون اثر ثورندایک به این صورت بیان شدپاسخهایی که دربرابر موقعیت خاصی ظاهر می شوند ،هرگاه وضع پاداش بخشی به دنبال داشته باشد مورد تقویت قرار گرفته وپابرجا می شوند وبه صورت پاسخهای عادی دربرابر آن موقعیت در می آیند وپاسخهای ناموفق دربرابر همان موقعیت تضعیف شده زوال می یابند.
قانون آمادگی بیانگر آن است که تحت چه شرایطی یادگیرنده خشنود یا ناخشنود می شود.سه مشخصه ای که در قانون آمادگی است به شرح زیراست:
1.به شرط برانگیخته شدن یک شوک نیرومند برای زنجیره ای ازاعمال ،اجرای راهوار این زنجیره عمل ،خشنودی به دنبال خواهدداشت.
2.هرگاه این زنجیره عمل ناموفق بماند یا با مانعی روبرو گردد وضعی ناخشنود به دنبال خواهدداشت.
3.هرگاه اجرای عمل به خصوصی به خستگی بیانجامد دراین صورت وادار کردن جاندار به تکرار چنین عملی ناخشنودی به دنبال خواهدداشت.
قانون تمرین اشاره دارد به نیرومند شدن پیوندها در نتیجه ی تمرین (قانون استعمال )وضعیف شدن پیوند در نتیجه ی متوقف شدن تمرین(قانون عدم استعمال)
کاربرد نظریه ثرندایک درفرایندتدریس ویادگیری
1.درامرتدریس بایدسعی شود میان موضوع تدریس ویادگیریهای قبلی شاگردان رابطه ای منطقی برقرار شود؛برای مثال ،درتدریس مثلث باید مطمئن باشیم که دانش آموز نقطه ،خط وزاویه قبلا”به خوبی یاد گرفته باشد.
2.درامرتدریس باید سعی شود ازواقعیتهای شناخته شده وواقعیتهای محسوس کمک گرفته شود؛برای مثال درکلاس هندسه ،برای تدریس دایره می توان به مثالهایی ازقبیل حرکت آتش گردان اشاره کرد.
3.برای یادگیری بهتر ،به گونه ای تلاش شود که شاگرد حتی الامکان ازاعمالش احساس رضایت کندبه همین منظور ،باید کاری کردکه شاگرد درفرایند یادگیری ،ازانجام دادن فعالیتهای خود احساس فایده وارزشمندی کندواحساس کند که یادگیری موضوع موردنظر ،نیازی از نیازهایش را چه درحال وچه آینده برآورده می سازد.
4.یکی از شرایط واقعی یادگیری این است که شاگرد ازجنبه های مختلف ،رشد وآمادگی کافی داشته باشدونیاز به یادگیری دراوبه وجود آمده باشد تابتواند فعالانه درامریادگیری شرکت کند.
5.با توجه به قانون تمرین ،به معلمان توصیه می شود درامرتدریس ،ازمثالهای گوناگون ومتفاوت استفاده شود.هدف از تمرین برای شاگردان توجیه شودورابطه ی آن را با امر مورد یادگیر ی مشخص کنند.تمرین باید مفید ،متنوع وهدفدارباشدودرشرایط واقعی صورت گیرد نه به صورت ذهنی مثلا” بهترین روش یادگیری فوتبال درزمین فوتبال است نهدرکلاس.
6.قانون اثر سبب شده است که درجریان آموزش به تشویق وتنبیه وامتیازهای تحصیلی ومانندآن برای پیشرفت تحصیلی ویادگیری شاگردان توجه خاصی مبذول شود.
نظریه ی شناختی برونر
برونر را می توان به عنوان یک روان شناس تحولی وشناختی معرفی کرد اساس تئوری او دریادگیری برمبنای دانستن ومطالعه ی ساختاردانش شکل بندی شده است.درنظریه ی برونر به فرایند کسب معرفت بیشتراز حفظ کردن واقعیتهای علمی توجه داردو

در فعالیتهای آموزشی برروی 4 عامل تاکید می کندکه عبارتنداز :فرایند یادگیری ،ساخت یادگیری ،اهمیت کشف وشهود وانگیزش درونی .
تحقیقات برونر طی سالهای دهه ی 1950 اورا متقاعدساخت که فرایندیادگیری جریانی است که طی آن موجودات الگوهای کانون داری می سازندکه به آنه اجازه می دهد آنچه را یادگرفته اند در موقعیتهای مختلف به کار گیرند ومسائل متفاوت را حل کنند.
از نظر برونر یادگیری شامل سه فرایند است :
1.تحصیل اطلاعات جدید2.انتقال دانش3.بررسی کفایت دانش
برونر نظریه ی خودرا درمورد یادگیری ورشد شناخت به نام مفهوم گرایی وسیله ای می نامد.

کاربرد نظریه برونر درفرایندتدریس ویادگیری

دراین نظریه ،نگرش وبینش شاگرد بسیار مهم است معلمان باید به جای کنترل رفتار شاگردان به ایجاد وضعیت مطلوب یادگیری اقدام کنندوسبب شوند که آنان به کشف روابط وحل مسائل نائل آیندتا بتوانند کاربرد آموخته هایشان را درزندگی واقعی بیاموزند.درچنین برداشتی هرشاگرد باید مطابق بااستعدادوتوانایی خود مسائل را کشف کندوبه پیش رود.
طبق این نظریه ،محیط آموزشی باید کاملا”آرام ودور ازتنش باشد.شرایط آموزشی باید به گونه ای تنظیم شود که شاگردان بتوانند عقاید خودرا باآزادی بیان کنند،با علاقه به گفتار دیگران گوش دهند،درمورد مسائل مختلف بیاندیشندوبه سازماندهی مفاهیم ذهنی خود بپردازندتا نیروی تفکر درآنان تقویت شود.به نظر برونر معلم باید وسایل کافی در اختیار شاگردان قرار دهد.سوالاتی مطرح کند تاآنان با بکارگیری وسایل ،راه حل آنها را کشف کنند.باید به میزان مواد درسی وتفاوتهای فردی توجه شود.به شاگردان خردسال باید اصول ومفاهیم را به طور مستقیم آموخت؛زیرا آنان برای یادگیری اکتشافی تجربه وحوصله ی کافی ندارند.برعکس دردوره های عالی ،یادگیر ی اکتشافی موجب رضایت خاطر آنان می شود.از طرف دیگر این یادگیری نیاز به معلم کارآزموده وتوانادارد.

نظریه یادگیری معنی دار آزوبل

دیوید آزوبل یکی از نظریه های معروف یادگیری شناختی می باشدکه نظریه اش به نظریه ی یادگیری معنی دار کلامی شهرت دارد این نظریه بیش از نظریه های دیگر یادگیری با یادگیریهای آموزشگاهی سروکارداردودراصل برای توجیه مسائل یادگیری کلامی مربوط به مطالب درسی تدوین شده است.در نظریه ی آزوبل مانند سایر نظریه های یادگیری شناختی ،ساخت شناختی وتغییراتی که براثر یادگیری درآن ایجادمی شود،اساس وپایه ییادگیری را تشکیل می دهد.دراین نظریه ساخت شناختی بردانشهای کلی وعمده ی فرددریک زمینه ی بخصوص علمی وتحصیلی دلالت می کنداین ساخت شناختی درهر فرد به صورت یک هرم فرضی می باشدکه درآن کلی ترین مسائل ومفاهیم دررأس این هرم ومفاهیمی که از کلیت وجامعیت کمتری برخوردارند در قسمت میانه ی هرم واطلاعات جزئی تر ودانش واقعیتها وامور درقاعده ی هرم قرار دارندمعنی در نظریه ی آزوبل جایگاه مهمی دارد ووابسته به وجود نوعی قرینه یا معادل ذهنی درساخت شناسی می باشدیعنی وقتی مفهومی معادل با مفاهیمی باشدکه از پیش در ساخت شناختی فرد وجوددارد آن مفهوم معنی دار است به بیان دیگر مطالب معنی دار با مطالب یادگرفته شده ی قبلی ارتباط دارنددرحالی که مطالبی که به طور طوطی وار یادگرفته شده اند درذهن بدون ارتباط بایکدیگر انباشته می شونداگریادگیرنده بتواند مطالب جدیدی را که می آموزد با مطالب آموخته شده ی قبلی ربط دهد یادگیر یاو به نحومعنی دار انجام خواهدگرفت.آزوبل معتقداست که یادگیری هجاهای بی معنی نمونه ای از یادگیری مطالب غیرمعنی دار وطوطی وار می باشدچون ایجاد ارتباط بین این هجاها ومطالب قبلا” آموخته شده امکان پذیرنیستوقتی مطالب تازه وارد ساخت شناختی فرد می شوند هریک ازآنها درجای مناسب خود ودرزیرمطالب جامع وکلی قرار می گیرند دراین صورت است که یادگیری معنی دار صورت می گیردبنابراین یادگیری معنی دار مستلزم آن است که مطالب هنگام یادگیری جذب هرم ساخت شناختی شوند ازوبل این فرایندجذب شدن مطالب درساخت شناختی راشمول می نامد.فرایند شمول عبارت است از مربوط ساختن مفهومی تازه به مفهومی که از پیش در ساخت شناختی موجود بوده است آزوبل اصطلاح شمول شده را به جای مفهوم یا اندیشه مورد استفاده قرار داده است .با استفاده از تغییر شمول کننده می توان گفت یادگیری معنی دار فرایندی است که درآن مطلبی مشمول مطلب کلی تر می شود در نظریه ی آزوبل دونوع شمول کننده است:
1.شمول کننده ی اشتقاقی :وقتی مطلب تازه ،مورد بخصوصی از مطالب موجود درساخت شناختی است ویا وقتی مطلب تازه آنقدر به مطالب ساخت شناختی شباهت دارد که می توان آن را مستقیما”بخش مشتق شده ای از مطالب ساخت شناختی دانست یادگیری را شمول اشتقاقی می نامند.
2.شمول کننده ی همبستگی:هرگاه مطلب تازه مورد خاصی ازمطالب ومفاهیم موجود در ساخت شناختی نباشدیادگیری آن ازطریق شمول همبستگی انجام می گیرد.آزوبل معتقداست یادگیری از طریق شمول همبستگی معمولترازیادگیری از طریق شمول اشتقاقی است.بعداز اینکه مطلبی یادگرفته شدیعنی تحت شمول مطالب موجود درساخت شناختی قرار گفت به مرور به ساخت شناختی که درآن جذب شده است شبیه می گرددتا زمانی که مطلب جدید از مطالبی که به آنهاجذب شده است قابل تمیز باشد یادآوری مطلب امکان پذیراست اما اگراینمطلب مورد استفاده قرار نگیرد به تدریج وباگذشت زمان تمایز خودرا با ساخت شناختی قبل ازدست می دهدودیگر قابل یادآوری نخواهدبود برطبق نظر آزوبل مطلب آموخته شده درابتدا قابل یادآوری می باشداما پس ازمدتی که بدون استفاده باقی ماند دیگرقابل یادآوری نیست اما قابل بازسناسی می باشدیعنی یادگیرنده می تواندآن مطلب را ازمیان مطالب دیگر بازشناسی کند وسرانجام اگر مطالب آموخته شده باز هم بدون استفاده باقی ماندنه قابل یادآوری خواهد بود ونه قابل بازشناسی اما دریادگیری مجدد یابازآموزی زودتراز مطالبی که اصلا”آموخته نشده اند یادگرفته خواهد شداین فرایند شمول زوالی نامیده می شودوآن عبارت است از زوال هویت واستقلال مطالب آموخته شده براثر گذشت زمان .به عقیده ی آزوبل نقش شمول زوالی ،کاهش بار حافظه وافزایش کارآیی سازمان شناختی است.

نظریه ی رفتاری –التقاطی رابرت گانیه

گانیه یکی از معتبرترین روان شناسانی است که یک رویکرد التقاطی رفتارگرایانه درباب روانشناسی یادگیری عنوان نموده است .مهمترین جنبه های یک یادگیرنده از نظر گانیه (حواس –سیستم مرکزی عصبی وعضلات )است .دررابطه با مساله ی بینش گانیه معتقداست که یک بینش نه تنها می تواند ناگهانی رخ دهد بلکه باید چنین باشدبنابراین مفهوم بینش عبارت است از یادگیری درحال انجام فردکه به وسیله ی یادگیریهای قبلی اومتأثرنشده باشد.
ایده ی محوری گانیه درباب یادگیری این است که یادگیری هرگونه توانایی نوین نیاز به یادگیری قبلی توانائیهایی داردکه با توانایی نوین درارتباط باشدبرای مثال یادگیری قوانین عالی نیاز به یادگیری قوانین ساده دارد.
ازدیدگاه گانیه پنج مقوله اصل توانائیهای انسانی که درنتیجه یادگیری حاصل می شوند عبارتنداز:
1.اطلاعات کلامی 2.مهارتهای هوشمندانه3.استراتژی شناختی 4.نگرشها5.مهارت حرکتی
اطلاعات کلامی شامل بیان خواست اطلاعات است.
.مهارتهای هوشمندانه عبارت است از دانش شاگرد از چگونگی یک عمل درمقابل دانش اودرباب وجود موقعیت مشخص.
استراتژیهای شناختی نوع خاصی ازمهارتهای هوشی است که مرتبط با رفتار یادگیرنده علیرغم آنچه مطالعه کرده است می باشد.
نگرشها فراگیری حالتهای درونی ارگانیسم است که دراعمال آنها به طبقه ای مشخص ازچیزهی ،اشخاص یا رویدادها اثر می کند.
.مهارتهای حرکتی در فعالیتهایی چون نواختن موزیک ،رانندگی و……به کار گرفته می شود.(روان شناسی یادگیری ،دکتر محمد قشلاقی)

منبع: زیبا وب