به باور جی راید لیون، رئیس پیشین شاخه ی پرورش و رفتار کودک مؤسسه ی ملی بهداشت امریکا: “اگر در امریکا زندگی کنید و خواندن ندانید، به احتمال نزدیک به یقین نخواهید توانست در زندگی به جایی برسید.”
این گفته با تمام نگران کنندگیاش، در بیشتر موارد سرنوشت محتوم کودکان ناتوانی است که قادر به خواندن نیستند. خواندن، پایه ی تمام مهارت های آموزشی دیگر است. بدون توانایی خواندن، کودکان نخواهند توانست آواها را بشناسند یا بنویسند. علوم تجربی، علوم اجتماعی، ریاضیات و فناوری نیز به همین ترتیب غیر قابل درک خواهند بود. بیشتر کودکان با اشتیاق و امید بسیار به مدرسه پا میگذارند. ناتوانی در خواندن، به هیچ رو خوشایند کودک نیست. مایه ی شرمندگی است که هر بار آموزگار از ما میخواهد متنی را بخوانیم، سر هر کلمه لکنت پیدا کنیم. تکرار هر روزه ی این اتفاق کودک را دچار سرافکندگی میکند و تمام لذت یادگیری را از بین میبرد. بیشتر کودکان در چنین وضعیتی خود را شکست خورده می یابند. در سنین خیلی کم، این موضوع ممکن است آغاز حرکت مارپیچی رو به پایین باشد. به جای اشتیاق به خواندن، کودک به تلاش برای فرار از آن برانگیخته میشود و همه میدانیم که بدون تمرین و انگیزه ی مثبت، مهارت های خواندن پیشرفت نخواهند کرد.
راید لیون در بیاناتش در برابر کمیته ی آموزش و نیروی انسانی مجلس نمایندگان امریکا (۱۰ ژوئیه ۱۹۹۷)، این پدیده را چنین شرح می دهد:
“از پژوهش های بلند مدت انجام شده به پشتیبانی مؤسسه NICHD “ملی سلامت کودک و پیشرفت بشر” که درباره ی خوانندگان توانا و ناتوان از کودکستان تا سنین جوانی پژوهش می کند، به روشنی بر میآید که بسیاری از کودکان کم سن و سالی که در خواندن ضعف دارند، از همان آغاز محکوم به شکست اند. در پایان کلاس اول، کودکانی که نتوانسته اند به مهارت های خواندن مسلط شوند و همپای همکلاسان خود پیش بروند، دچار افت چشم گیر عزت نفس، خود انگاره و انگیزهی فراگیری خواندن میشوند. در کلاسهای دبستان و راهنمایی، این مشکلات پیچیده تر میشوند. تا هنگام رفتن به دبیرستان، توان این دانشآموزان برای ورود به دانشگاه کم و بیش به صفر میرسد و همزمان، فرصتهای آنها برای ورود به میدانهای شغلی و حرفهای، به شکل چشم گیر رو به کاهش میگذارد. این افراد همواره به ما میگویند که از خواندن متنفرند، به این دلیل که کاری بس طاقت فرساست و برای آن ها کند و دشوار پیش می رود. نوجوانی در یکی از کلاس های مورد پژوهش بلند مدت می گفت: “ترجیح می دهم به جای خواندن، دندانم را بکشند.”
رابرت باک در نشریه NICHD در مقالهای با عنوان “چرا بچهها در خواندن موفق میشوند یا شکست میخورند”، این نکته را یادآور میشود که این احساس شکست به زندگی روزمره نیز راه مییابد. “حتی چیزهایی که برای بقیهی ما تسهیلات زندگی روزانه به شمار میروند، مانند نقشهی راه، یا دستور تهیهی غذا، برای افرادی که در خواندن مشکل دارند، مسائلی هولناک جلوه میکنند. به تدریج با افزایش حجم اطلاعات در اینترنت، کسانی که خواندن نمیدانند، از انقلاب اطلاعاتی که بیشتر بر پایهی متونِ نوشته شده قرار دارد، جا میمانند. حتی افرادی با اختلالات جزئی در خواندن، برای لذت بردن نمیخوانند. برای این افراد، خواندن مستلزم چنان تلاشی است که انرژی چندانی برای فهم مطلبی که خوانده اند، در آنها باقی نمیماند.”
روشن است که پیامد ناتوانی در خواندن، بسیار عمیق تر از محروم ماندن از لذتهای سرشتی خواندن است و بازتابهای جدّی اجتماعی و اقتصادی نیز دارد. برای کودکان و نوجوانانی که ناتوانی هم دارند، نداشتن مهارت خواندن، بازدارنده ایی دو برابر قوی تر است.
البته جای امیدواری است که بیشتر کودکان، حتی آنهایی که دچار ناتوانیهای جدی اند، میتوانند خواندن بیاموزند. چری تاکموتو، مدیر اجرایی مرکز آموزش پشتیبانی تحصیلی والدین در اسپرینگ فیلد ویرجینیا، می نویسد: “این فقط یک افسانه است که افراد دچار عقب ماندگی ذهنی و ناتوانی های شناختی دیگر، نمی توانند خواندن یاد بگیرند.”
منبع: وب سایت آموزک