رابطه مغز و یادگیری چیست؟
این سوالی است که دکتر حسن عشایری،متخصص مغز و اعصاب سخنرانیاش را با آن آغاز کرد. دکتر عشایری معتقد است حواس دریچهای است گشوده بر دهان، چشم، گوش و پوست اما حواس ما چگونه کار میکند؟ او میگوید: در روانشناسی کلاسیک درباره این موضوع صحبت شده است. اطلاعات قبل از تولد پردازش میشود. در ایران تحقیقاتی برای مادران آبستن داشتهایم. در این تحقیقات در هفتماهگی برای آنها سه بار موسیقی پخش کرده و بعد از به دنیا آمدن آنها را بررسی آزمایشگاهی کردیم. دیدیم آنهایی که موسیقی گوش دادند، ادراک نمیکنند اما صوت به داخل بطن میرود و در سیستم عصبی ردپای خود را میگذارد. بهعنوان یک حافظه پنهان آنقدر میمکند که آن نوار تمام شود.حافظه پنهان در بطن مادر کار میکند و تحقیقات زیاد دیگری در خارج انجام دادهاند که ما نمونه مختصرآن را در ایران تجربه کردهایم. اگر نوزاد انسان را نگاه کنیم و از یک معلم و پدر یا مادر سوال کنیم. میگوید بله نوزاد است و رشد میکند. ولی واقعیت این است که در نوزاد یک سیستم هوشمند ارزیابی کننده انتخابگر وجود دارد که همه اطلاعات را جمعآوری و در آن دخل و تصرف میکند. نوزاد آگاه نیست و نمیتواند به ما بگوید که چه خبر است اما این سیستم در یک سری اطلاعات دقیق میشود اما آستانه دقت فرق میکند. ما میدانیم که اطلاعات را مثل یک کامپیوتر جمعآوری نمیکند بلکه عیبیاب هم دارد که وجودش خیلی مهم است. در واقع این سیستم یک سیستم هیجانی و عاطفی است که تا بهحال به آن کم پرداختهاند. حواس نوزاد کار میکند اما نه مثل یک دستگاه شنیداری یا دستگاه عکسبرداری. سیستم اطلاعاتی را دریافت میکند و تمامش منعکس میشود ولی از همان هفتههای اول انتخابی کار میکند.
او که در جلسه ماهانه انجمن حمایت از حقوق کودکان درباره مغز و آموزش سخنرانی میکرد به بررسیهای انجام شده روی نوزادان اشاره داشت: شانزده سال است که بررسیهایی انجام شده حاکی از اینکه با نشان دادن دست به نوزاد در هفتههای اول، اگر او پهلوی مادر باشد میتواند تبسم نشان دهد. این ابتدا در میمون و بعد در انسان کشف شد که در هفتههای اول تولد اگر حجمهای سهگوش، چهارگوش، استوانهای یا گرد را به نوزاد نشان دهند به اجسام گرد و آنها که به دهان شباهت دارند بیشتر میخندد و هیجان مثبت ارائه میدهد. بعد از گذشت چهار هفته دیگر به این علائم پاسخ نمیدهد و باید جسم صورت مانند باشد. تحقیقات نشان داده است نوزاد در ماه هشتم به همسایه یا به عروسکش میخندد اما در دوره پیش زبانی مادر را از همسایه تشخیص میدهد و این خیلی مهم است.
این سوال همیشه مطرح است که ژنتیک و محیط هر کدام چقدر موثرند؟ دکتر عشایری مثالهای زیادی میزند از تاثیر محیط، ژنتیک و اپی ژنتیک. او میگوید: چیزی که در محیط است میتواند ژنی را فعال یا متوقف کند پس تعامل میان محیط از نظر بصری، شنیداری و غیره کاملا میتواند در تعامل ژنتیک، چیزی که در وجود خودش در DNAو غیره وجود دارد مطرح شود.میدانیم که کودکان هم رؤیا میبینند. اگر این دوره رؤیا نباشد مغز آسیب میبیند. اگر در مغز شما، برای پنج شب دوره رؤیا را محدود کنیم، ممکن است دچار توهم شوید. برای افراد افسردهای که به دارو جواب نمیدهند، محرومیت از خواب دوره رؤیا یکی از درمانهاست. خواب پنج مرحله دارد، و دوره رؤیا (REM) نیاز ضروری مغز است، چون در حقیقت یک بازی نورونی است.
تفاقی که در روزمره نمیافتد در رؤیا امکانپذیر است. باید از بچهها در زمان رشدشان پرسید چه رویاهایی میبینند. او با اشاره به محرکهای بیرونی میگوید: ساعت درونی با محرکهای بیرونی قابل تغییر است و بهخصوص در دوران رشد اولیه اهمیت بسیاری دارد. محرکی که وارد مغز میشود مثل نور یا موسیقی، فعالیتهای کلامییا غیرکلامیمداری را ایجاد میکند. صداهای نابهنجار روی غدد یا حتی کوچکترین ماهیچه بدن اثر میگذارد. به احتمال قوی نسلهای قبلی انسان که مورد تهدید درندهها بودند به وسیله این صدا تحریک میشدهاند. نه تُن صدا بلکه کیفیت آن میتواند در عمق وجود ما اثر بگذارد و یک محرک میتواند سیستم بدن را مختل کند.
دکتر عشایری تاکید میکند: اگر نوزاد گریه میکند فقط از گرسنگی نیست، او مادر را میخواهد. و اگر چندین بار مادر به اشتباه به نوزاد شیر دهد، یاد میگیرد که در زمان اضطراب انگشت بمکد یا ناخن بجود. ناخن جویدن ژنتیکی نیست. به گریه باید بهعنوان محرکی که کودک ارائه میدهد دقت کرد و معنی آن را فهمید. اگر معنی آن را درک نکنیم و اشتباهات کلان انجام دهیم مشکلات زیادی در پیش خواهد داشت.
به گفته دکتر عشایری دعوای آموزشی امروز در دنیا این است که تعارض بین غریزه و وظیفه حذف شود و این در آموزش خیلی مشکل است. ما هنوز به فرزندانمان یاد ندادهایم که هوس چیست و خودمان هم ندانستهایم که پایان هوس آغاز عشق است. یکی از موضوعاتی که از نظر آموزشی در عصبشناسی وجود دارد این است که این مسائل را حذف کنیم. این گرفتاری و تعارض هنوز در پست مدرنیته هم کاملا حل نشده است.این متخصص مغز و اعصاب میگوید: نوزاد در هفته چهارم به اشکال گرد پاسخ میدهد. من روی گربهها کار کردهام. اگر به گربه حتی مداد نشان دهید، پتانسیل دریافت میکنید. اگر گربه گرسنه باشد و به او موش کوچکی نشان دهیم، یک محرک کلیدی است.گربه به آن مثل خودکار جواب نمیدهد، اگر به او اجازه دهید حتی اگر گرسنه باشد میخواهد آن رفتار ابزاری اتفاق بیفتد. این محرک چشم در انسان کاملا مشهود است، مادر و پدری که مضطرب هستند، سواد هیجانی این را در کودک پردازش میکند که «آنها مشکل دارند و شاید مرا نمیخواهند.» این نگاه والدین باید تغییر پیدا کند. اگر با هیجان مثبت نگاه کنید مردمکها باز میشود تا بیشتر ببیند. اما اگر علاقهای نداشته باشید مردمک خیلی حرکت نمیکند.
ین نگاه نه تنها برای مادر و پدر بلکه برای معلم هم باید آموزش داده شود. نگاه معلم باید عادلانه باشد، او باید به کودکی که کوتاه قد است و چهره زیبایی ندارد بیشتر نگاه کند. استاد دانشگاه هم باید اینگونه باشد. نگاه ما طبقاتی است و این با دستگاهی قابل اندازه گیری است. او معتقد است در علوم روانشناسی مسأله جدیدی داریم، اگر به شما توهین شود، درگیر شوید، نتوانید متقاعد کنید و آن را در درون خود نگهدارید، بعد از گذشت حدود شش دقیقه، سلولهایی که در مصونسازی بدن ما وجود دارد مثل هموگلوبین کاهش پیدا میکند و فکر میکنید که سرما خوردید اما نه، درگیر هیجان شدهاید. استرس به شما وارد شد، نتوانستید جواب دهید و این اتفاق افتاد.
ما این را از نیاکان خود به ارث بردهایم. سیستم هیجانی ما با حافظه، حرکت، بینایی و از همه مهمتر با امعا و احشا سر و کار دارد و عاملی تعیینکننده در روند رشد است، یعنی موتوردرونی ِ انگیزه هیجان است و اگر هیجان نباشد یادگیری تنها پرکردن حافظه است. حافظه لازمه یادگیری است اما خود یادگیری نیست و در ایران هنوز بیشتر با حافظه سروکار داریم در حالی که در عصر اطلاعات نیاز نداریم که تمام اطلاعات را انباشته کنیم. مدیریت، بهره گیری و بهینهسازی اطلاعات مهم است، این سیستم با اهمیت کل مغز را تسخیر کرده است و اخلاق ما وابسته به کارکرد این سیستم است که میفهمیم چه رفتاری نشان دهیم. به گفته او در یادگیری ما عملکرد بیشتر از تشابهات اهمیت دارد. ما با دیدن شیء به عملکرد آن فکر میکنیم. این یادگیری باید در سطوح بالا اتفاق بیفتد. یعنی به جای ساختار، عملکرد را جایگزین کنیم. عملکرد بسیار مهم است که بتواند راز حرکت ماده را در عالم هستی بررسی کند.
دانش بدون فرهنگ همانقدر بد است که فرهنگ بدون دانش، فرهنگ یعنی همان وجدان. دکتر عشایری میگوید: برای آموزش حتی در بزرگسالی هم به موسیقی بهعنوان یک نیاز اساسی و نه بهعنوان یک تفریح احتیاج داریم. خیلی از موسیقیها پیشدرآمد اعتیاد است و به انسان آرامش نمیدهد. قرار است که شور زندگی بتواند ما را نگهدارد و ما بتوانیم تعامل داشته باشیم.
nputو output فقط به وسیله دانش و مهارتهای آنچنانی اتفاق نمیافتد و فرهنگ هم باید به آن کمک کند. یعنی دانش بدون وجدان، آنقدر مشکل دارد که وجدان بدون دانش. هوپن هایمر که آیکیوی بالاتر از 140 و 150 داشت، تیزترین فیزیکدان ِنسل اینشتین بود. او فرمول بمب اتم را در مغزش داشت و آن را ساخت. یهودی آلمانی تباری بود. این بمب را در ناکازاکی هیروشیما انداختند. به قول خودش مشکلش این بود که از قسمت فرهنگ و هنر عاجز بود. فقط فیزیک و فقط اتم را میشناخت. به این انسان تکساختی و یک بعدی میگویند. مغز اجتماعی انسان هم باید رشد کند، تنها در یک رشته فوقتخصص گرفتن به دردی نمیخورد. نمونههای زیادی در بین بچههای المپیاد خودمان داشتهایم که از لحاظ عاطفی متاسفانه کمسواد بودند اما از لحاظ ریاضیات و غیره خیلی بالا.
او ادامه میدهد: ادراک تفسیر دادههای حسی است. اگر به کسی رنگی نشان دهیم، اگر او کوررنگ نباشد درست تشخیص میدهد. اگر برایش صدای نتها را بگذاریم صدای زیر را از بم تشخیص میدهد. اگر شخص افسرده نباشد، مواد مخدر مصرف نکرده باشد و ضربه مغزی نشده باشد برای صدای بم رنگ تند را انتخاب میکند و برای صدای زیر رنگ روشن. ما این آزمایش را روی هنرمندان، نقاشان و دانشآموزان در تهران انجام دادیم. پاسخ این آزمایش در افراد سالم به خلاقیت نزدیک است. شعر اینگونه ساخته میشود. بازی با رنگها، موسیقی و تمرین بهترین آرایش اطلاعات برای مغز است. به گفته این متخصص مغز و اعصاب، در ایران بسیاری از مردم جرأتورزی ندارند. جرأتورزی16 آیتم دارد. محکوم کردن ساده است، متقاعد کردن مشکل است.پرسش بقای فکر است با چرا شروع کنیم و بگذاریم بچهها سوال کنند جرأت ورزی مسأله ظریفی است و این میتواند رفتار مرا در برابر دیگران مصون کند. باید توانستن در نخواستن را هم یاد بگیریم.