نظریه پاول فریره
درحوزه توسعه وآموزش وپرورش یک نظریه پردازبزرگ هست به نام پاول فریره
پاول فریره Paulo Reglus Neves Freire یک کتاب بسیار بسیار مهم داره به نام آموزش به ستم دیدگان .
فریره یک نظریه خیلی جالب ودرعین حال ساده داره که بنیان توسعه درکشورهای جهان سومه و هر کشوری که به این نظریه پرداخته گام مهمی در توسعه پایدار برداشته .
نظریه پاول فریره چی میگه ؟
فریره معتقده در کشوری که سیستم آموزش در آن مبتنی بر متکلم بودن معلم باشه ، نسلی که پرورش پیدا میکنه نسلی میشه سلطه پذیر . و این نسل به سرعت میشه سلطه گر .
چطوری ؟
یک مثال بزنم. کودکی که میره مدرسه و در اونجا فقط شنونده هست ، به زودی قدرت استدلالش رو از دست میده و تبدیل میشه به آدمی که برای هرکاری منتظره دیگران بهش راه کار بدهند . اما همین آدم ، در حیطه اختیارات خودش یک سلطه گر به تمام معنی است . نمونه این چنین آدمی رو مثلاً در بین راننده تاکسیها به خوبی میتوان دید .
این آدم اگه ازش بر بیاد روی خط عابر میایسته ، دوربین نظارتی نباشه چراغ قرمز رو رد میکنه و…. . در زمینه تعامل با مسافراش هم همینه ، شیشه هارو از کار میندازه که کسی نتونه ازش استفاده کنه ، کرایه رو دولا پهنا حساب میکنه و …. اما همین آدم ، تا پلیس جلو ماشینش رو میگیره ، میفته به التماس و عجز و لابه و … حالا این مثال رو ببین ، برو تا راس هرم قدرت .
در یک کلام فریره میگه سلطه گران ، تا درقدرت هستند سلطه گر و تا از قدرت فائقی ببینند سلطه پذیر میشوند .
درکشور ما این چرخهٔ سلطه گر و سلطه پذیر رو در ۳حوزه خانواده ، آموزش و پرورش ، سیاست به وضوح میتوان دید .
فریره معتقده که برای توسعهٔ پایدار ، یکجائی باید این چرخهٔ سلطه گری ، سلطه پذیری شکسته بشه تا جامعه بتونه به یک جامعه تعاملگرای توسعه گرا برسه .
فریره مثالی میزنه و میگه که آیا میتوان تمام ابناء بشر را با یک سایز کفش راه برد ؟ قطعاً خیر . پس چرا وقتی به مرحلهٔ آموزش میرسیم میخواهیم که تمام نسل جدید را با یک متد آموزشی تربیت کنیم ؟ حال آنکه ظرفیتها و تعاملات یادگیری هر انسانی منحصر بفرده . اما این امکان نداره که سیستم آموزش برای تک تک دانش آموزان یک سیستم آموزشی طراحی بکنه . فریره پاسخ میده که نیازی نیست . بلکه با ۲ کار ساده میتوان این چرخهٔ سلطه گر سلطه پذیر را شکست .
اول : کم حرف زدن معلمان
دوم : مشارکت تمامی دانش آموزان در بحث،
فریره معتقده که هرچقدر یک معلم در کلاس کمتر حرف بزنه و بجاش دانش آموزان را مجبور کنه که در کلاس بیشتر حرف بزنند ، این دیالوگ از سطح مدرسه به خانه و سپس جامعه گسترش پیدا میکنه .
فرض کنید معلمی به دانش آموزان بگه برای تکلیف فردا ، در مورد املت تحقیق کنید و چیزی ننویسید و فردا در مورد املت صحبت می کنیم . این دانش آموز شب در خانه از مادرش در مورداملت میپرسه،پدرش در مورد قیمت تخم مرغ و گوجه فرنگی و روغن و …. میگه، مثلاً خواهرش از مادر در مورد املتهای مادربزرگ میپرسه و پدر هم یک خاطره در مورد املت تعریف میکنه . فردا صبح دانش آموزان همگی تجربیاتشون رو در مورد املت میگن و هرکسی چیزی به مطلب اضافه میکنه .
بنا به گفتهٔ فریره ما دیالوگ رو وارد خانواده کردیم و سپس آنرا به سطح جامعه گسترش داده ایم . همچنین مجموعه تجارب و آموخته های دانش آموزان همون کلاس ، سطح آگاهی عمومی را در بین دانش آموزان و حتی خود معلم در مورد املت به شدت میبره بالا .
حال به سیستم آموزشی خودمون
نگاهی بیندازید ، یک معلم داریم که وارد کلاس میشه ،از دقیقه اول شروع میکنه به حرف زدن ، تا آخرین دقیقه کلاس . تماماً هم یکسری مطالب کلیشه ای که میلیونها بار تکرار کرده ، دانش آموزه هم میدونه که با حفظ کردن همون مطالب ، خرش از پل میگذره و دیگه نیازی به آموختن چیز بیشتری نیست . پس یا حفظ میکنه ،یا اگه نتونست تقلب میکنه تا از این مرحله هم بگذره . ینی در عین حال که دانش آموز ما سلطه پذیری بهش تحمیل میشه ، آنتی تز آن که سلطهگری باشه هم همزمان یاد میگیره (تقلب) …