تانسن[1] (1995) براساس دیدگاه نظری خود برمبنای علائم[2] و سببشناسی[3] به تعریف نارساخوانی پرداخته اند( به نقل از اسمایت و اورات[4]، 2004). به اعتقاد رید (2003) یک تعریف مناسب از نارساخوانی، باید بر دیدگاهی نظری مبتنی باشد که خود نیز توسط پژوهش های معتبر و شواهد بالینی حمایت گردد. این تعریف باید دارای ساختارهایی باشد که پیوسته مورد ارزشیابی قرار گیرد و برای تشخیص نارساخوانی، نشانههای روشنی ارائه نماید. در اینجا با درنظر گرفتن ملاک های نارساخوانی، به پارهای از تعاریف مهم در زمینه نارساخوانی اشاره میگردد:بر مبنای تعریف انجمن نارساخوانی انگلستان[5] «نارساخوانی ترکیبی از تواناییها و مشکلاتی است که فرآیند یادگیری را در یک یا چند زمینه از جمله خواندن، نوشتن و هجی کردن تحت تأثیر قرار میدهد. این اختلال ممکن است با مشکلاتی در زمینههای سرعت پردازش، حافظه کوتاهمدت، توالی، ادراک دیداری/ شنیداری، زبان گفتاری و مهارتهای حرکتی نیز همراه باشد (به نقل از رید، 2003، ص2).
به اعتقاد فارمرو کلین( 1995) نارساخوانی تحولی نوعی اختلال خاص خواندن است که کودکان مبتلا علیرغم داشتن هوشبهر طبیعی و آموزش مناسب و فقدان نارسایی حسی آشکار در زمینه خواندن دچار مشکل هستند (لارسو و همکاران، 2004). نارساخوانی اکتسابی[6] نوعی از اختلال خواندن است که براثر آسیب مغزی در افرادی ایجاد شده است که قبلاً از توانایی خواندن طبیعی برخوردار بودهاند (مارتین[7]، 1998).
اختلال خواندن برمبنای DSM-IV-IR چنین تعریف شده است: حالتی که در آن پیشرفت خواندن پایینتر از حد مورد انتظار بر حسب سن، آموزش و هوش کودک است. این اختلال به میزان زیادی مانع موفقیت تحصیلی یا فعالیتهای روزانه مستلزم خواندن میشود. طبق ملاک های DSM-IV-TR در صورت وجود یک اختلال عصبی یا حسی، میزان ناتوانی خواندن بیش از آن حدی است که معمولاً با اختلالات دیگر دیده میشود.
بنابراین، تعاریف فوق از نارساخوانی براساس دیدگاه های عصبشناختی، شناختی، زبانشناختی و ادراکی صورت گرفتهاند. متخصصان براساس دیدگاه نظری خود به تعریف نارساخوانی برمبنای علائم و سببشناسی پرداختهاند.
شیوع نارساخوانی:
نارساخوانی شایعترین نوع اختلال یادگیری است که مورد شناسایی قرار گرفته است، به طوریکه 80 درصد کودکان مبتلا به اختلال های یادگیری، دارای اختلال خواندن میباشند(لییون، 1995 ؛ کرک و همکاران، 1975، به نقل از لرنر، 1997) . پارهای از محققان براین باورند که میزان شیوع نارساخوانی بستگی به تعریف و ملاک های تشخیصی دارد(کاوال وفورنس[8] ، 1995 ، به نقل از ازمن ، 2001) . محققان مختلف بدلیل وجود تعاریف و تبیینهای متفاوت از نارساخوانی، ارقام متفاوتی را درباره فراوانی این اختلال ارائه دادهاند. اغلب محققان رقم 4% را پذیرفتهاند. در آمریکا نیز حدود 4 درصد از کودکان سنین مدرسه دچار اختلال خواندن هستند که میزان شیوع آن بین 2 تا 8 درصد است(کاپلان و سادوک، 2003 ، ترجمه رفیعی ورضاعی،1382) . براساس نتایج تحقیقات شکیبا(1381) ، میزان شیوع اختلال های یادگیری در ایران 11 درصد اعلام شده است که حداقل 9 درصد آنها مبتلا به نارساخوانی هستند.
در مورد رابطه فراوانی نارساخوانی با جنس باید گفت که به رغم وجود این اختلال در هر دو جنس، فراوانی آن در پسران 3 تا 4 برابر بیشتر از دختران است. اما از آنجایی که اختلال خواندن در پسران در اغلب مواقع با اختلال های رفتاری همراه است و به مراکز درمانی بیشتر ارجاع داده میشوند در نتیجه، تشخیص اختلال در آنها با فراوانی بیشتری صورت میگیرد. تحقیقات نشان دادهاند که اگر از یک روش تشخیصی منظم و ضوابط دقیق استفاده شود، میزان فراوانی اختلال خواندن در پسران و دختران یکسان است.( کاپلان و سادوک، 2003،ترجمه رفیعی ورضایی،1382)
شاید این موضوعات هم مورد پسند شما باشد ⇓